pt8

هوسوک: میگم این دختر جدیده کیه؟
یونگی: اسمش لیساست سفارشه کویه نمی تونستم ردش کنم اونقدر ها هم به درد نخور نیس
هوسوک درحال پیچیدن گوشی ضربان قلبش پوزخندی زد و نشست کنار یونگی
هوسوک: فک نکنم جونگ کوک از این موضوع خوشحال باشه
یونگی: منم علاقه ای به مرور خاطرات گذشته ندارم اما می دونی که منفعت باند همیشه روی احساسات من تسلط داشته
جیمین: عاشق همین اخلاق یونگی هیونگ شدم که که وارد این باند شدم
یونگی: چی؟!
جیمین: مگه یادت نمیاد چونگ هو چطور باند قبلی که من توش کار میکردم رو به فاک داد؟
اونم به خاطر یه دختر، هه مردک سست عنصر
یونگی: ممنونم از تعریف جیمینا ولی این تربیت مربوط میشه نه به اخلاق
هوسوک: درست میگه پدرش اونو طوری تربیت کرده که حتی بهتر از خودش باند رو اداره کنه
یونگی: به نظرت اگه من نباشم کی رئیس میشه؟
جیمین: یاااا یونگیاااا اگه تو نباشی این باند کلا از هم میپاشه منظورت چیه؟؟؟
یونگی: نه جدی میگم تاحالا بهش فک کردید؟ اگه من نبودم و تو جلسه ی انتخاب رئیس جدید بودید به کی رای می دادید؟
هوسوک:با این که خداروشکر عضو باندتون نیستم ولی به جونگ کوک رای میدادم
جیمین: چرااااا؟؟؟
هوسوک: درسته سنش کمه اما هوش مدیریتی بالایی داره به علاوه اون کم تجربه نیس
یونگی: منطقیه اما چرا تهیونگ نه؟
هوسوک: تهیونگ قدرت و اقتدارش بیشتره و شاید تو نگاه اول رقبا ازش حساب ببرن اما خب می دونی که چقدر عصبی و لجوجه
جیمین: درست میگه همین امروز نزدیک بود به فنا بری
سه پسر بزرگ باند در حال صحبت بودن که توجهشون به تهیونگ که در حال پوشیدن کتش از در بیرون میرفت جلب شد
یونگی: کجا؟
تهیونگ کمی مکث کرد و سرش رو چند درجه به سمت یونگی چرخوند
تهیونگ: مادرم اینجاست اومده دنبال جوهی
هیچ کس هیچ حرفی نزد همه از رابطه ی قاراش میش تهیونگ با خانواده اش خبر داشتن و کسی نمی تونست تو این مسئله دخالتی داشته باشه
فلش بک هفته پیش/
تازه از حموم بیرون اومده بود و کمربند حوله ی تن پوشش رو محکم کرد و روی تخت نشست و تلفنش رو بداشت
۲۱ تماس بی پاسخ از《کیم مینهو》

حداقل سه سالی میشد که این اسم روی گوشیش نیافتاده بود قطعا اتفاق مهمی افتاده بود که حالا ۲۱ بار بهش زنگ زده
دکمه ی تلفن رو فشار داد و تماس رو برقرار کرد
تهیونگ: بله؟
مینهو: تهیونگا خواهرت...